خانواده و کودکان، فیلم و ویدئو، پزشکی و سلامت، دکوراسیون
کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 78

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 78

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

پا خوردن-فریب خوردن

آلکلی-معتاد به الکل

خوردنی-غذا-قابل خوردن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

 

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

خرمن-انبوه و پرپشت

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

چار راه-محل تقاطع دو راه
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

پیاله فروشی-میخانه

چینه کشی-شغل چینه کش

 

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

بی ریخت کردن-کتک زدن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

 

حرص و جوش-عصبانیت

برادر تنی-برادر حقیقی

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

 

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

بار و بنه-وسایل سفر

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

 

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

اُرُسی-کفش

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

دست پاک-درستکار

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

ریش توپی-ریش تپه

تُف به دهن-حیرت زده

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

حاجی ارزانی-گران فروش

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

داش-لوطی-مشدی

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

حجله خانه-اتاق شب زفاف

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

درد گرفتن دل از اسهال

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

خیط کشیدن-خط کشیدن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

 

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

 

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

جگرکی-جگر فروش

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

 

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

آبِ سیاه-نیمه کوری

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

دُنگی-دانگی

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

چهل منار-تخت جمشید

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

 

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

 

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

آزگار-زمان دراز

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

دُنگی-دانگی

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

تخم چشم-مردمک چشم

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

جا ماندن-فراموش شدن

 
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
بیسار-فلان
 

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

به باد دادن- باد دادن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

به حساب-مثلا-یعنی

چراغان شدن-جشن گرفتن

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

دست اول-نو و تازه

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

بی سر و پا-پست-فرومایه

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

رستم صولت-رستم در حمام

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

اشک کوه-یاقوت-لعل

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

راست روده شدن-اسهال گرفتن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

زالو-آدم سمج

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

زیر سر داشتن-آماده شدن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

خوش منظره-خوش نما-زیبا

زحمت کشیدن-کار کردن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

راست رو-رو به رو-مقابل

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

رومیزی-منسوب به میز

از تیپ کسی بودن

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

بزرگداشت-احترام-تکریم

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

زبان کوچکه-زبان کوچک

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

 
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
جَر-پیچ و خم راه
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

برآورد-تخمین

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

تره بار-میوه ها و سبزی ها

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

 

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

 

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

 

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

دولابچه-کمد کوچک

چشمک-ایما و اشاره به چشم

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

خارشک-مردم آزار-سادیست

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

 

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

اوضاع احوال-وضع و حال

دریافتی-حقوق

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

دراز کش-افتاده-خوابیده

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

دور دست-جایی دور

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

تخم شر-مردم آزار- شرور

اجباری(خدمت سربازی)

مطلب دیگر :   خرید آنلاین مانتو

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

 

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

چپ-لوچ-مخالف حکومت

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

 

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

پیر شَوی-عمرت دراز باد

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

خشک و خالی-مختصر و ناچیز
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

دندان تیز کردن-طمع کردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

ازرق(چشم زاغ)

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

جگرک-نگا. جغور بغور

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

آهوی خاور(آفتاب)

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
اجاق-دودمان

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

افسارگسیخته-سرکش

ادا اصول-ادا اطوار

پا سوز-عاشق شیفته

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

حاضر به یراق-حاضر و آماده

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

زیر تشکی-رشوه

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
زار-کوتاه شده ی زایر

بی در رو-بن بست

زیر چاق-حاضر-آماده

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

دست بده داشتن-بخشنده بودن

خرده کاری-کار جزیی

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

دو پا-انسان

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

بیرون رفتن-به توالت رفتن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

زیر پوش-جامه ی زیرین

اختر شمردن-شب‌بیداری

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
 

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

 

تو پوزی-تو دهنی

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
بده اون دستت-آی زکی !

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

دک و دهن-دک و پوز

انگشت کردن(انگشت رساندن)

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

توجیهی-برنامه های توضیحی

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

زن بردن-همسر گرفتن مرد

در ثانی-ثانیا-دوم

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

چموش-سرکش-یکدنده

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

دستمالی-دست مالیدن

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

باریک اندام-لاغر و ظریف

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

زیر جلی-پنهانی-آهسته

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

خوردنی-غذا-قابل خوردن

افتاده(فروتن، متواضع)

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

دک و دهن-دک و پوز

 

دَدَر-بیرون-کوچه

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

 
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

پیگرد-پی گیری-تعقیب

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

دست کم-حداقل

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

 

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

زهره دان-کیسه ی صفرا

 
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
بار سرکه- ترش ابرو

باریک-دقیق-حساس

 

دو کرپا-چمباتمه

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

دل گُنده-سهل انگار

چِخ کردن-راندن سگ

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

دست پاک-درستکار
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

تحصیل کرده-درس خوانده

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

خال به خال-خال خال

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

داشتن-مشغول بودن
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

چین چینی-پر چین

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

خندق بلا-شکم

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

چماق-چوبدست-گرز

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

 

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

دوبلور-دوبله کننده

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
زُل-خیره
 

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

آتش بی‌باد-ظلم-می

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

چین خوردن-چروک شدن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

ادا اصول(ادا اطوار)

چُل کلید-جام درویشان

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

جوغ-جوی آب

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

حلال وار-به صورت حلال

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

جیش-ادرار در زبان کودکان

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

 

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

پرند-حرف بی هوده

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

حلال واری-نگا. خلال وار

بنا-قرار

پا در رکاب-حاضر و آماده

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

پا پتی-پا برهنه

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

 

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

ترک بیلمز-آدم نادان

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

زالو-آدم سمج

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

 

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
 

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

 

تپل مپل-چاق و چله

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

آلکلی-معتاد به الکل

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

ازرق(چشم زاغ)

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن
خاطر جمع-مطمئن