خانواده و کودکان، فیلم و ویدئو، پزشکی و سلامت، دکوراسیون
کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 368

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 368

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

دولت منزل-دولت سرا

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

 

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

پر و پخش-پراکنده

جا-رختخواب-بستر

حمله کردن-یورش بردن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

بده بستان-داد و ستد-معامله

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

 

چروک-چین و شکن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

خارشک-مردم آزار-سادیست

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

ریغ-مواد درون امعا و احشا

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

د ِ-زود باش!

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

پیش ِ پا-جلوی رو

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

چماق-چوبدست-گرز

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

 

خم گرفتن-فنی از کشتی

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

دله-ظرف حلبی

حالا حالاها-مدت دراز

چِخ کردن-راندن سگ

خِرخِره-حلق-حلقوم

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

 

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

چو-شایعه

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

امن و امان(بدون بیم و هراس)

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

دَم باز-چاپلوس-متملق

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

دک کردن-از سر وا کردن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

رگ ترکی-تعصب نژادی

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

توالت کردن-آرایش کردن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

با کسی بحث و مجادله کردن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

آکله فرنگی(سیفلیس)

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

 

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

به درک- به جهنم

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

انگشت کردن(انگشت رساندن)

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

دلجور-همدل

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

تحصیل کرده-درس خوانده

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد
تردستی-مهارت-شعبده بازی
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دخالت کردن-در آمدن در کاری

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

اشک کوه-یاقوت-لعل

چوروک خوردن-چین برداشتن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

چَکی-وزن نکرده-یک جا

برادر تنی-برادر حقیقی

دور و بر-اطراف-پیرامون

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

 

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

آب شیراز-شراب

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

رشوه گرفتن-رشوه خواری

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

خربان-صاحب خر-خرکچی

درد دل-غم و اندوه درونی

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

 

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

چشمداشت-توقع-انتظار

دستشویی-توالت-مستراح

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

 

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

دست و پا کردن-فراهم آوردن

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

در دار-دارای سرپوش

ریق زدن-ریغ زدن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

بکن نکن-امر و نهی

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

 

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

بازار کوفه- بازار شام

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

 
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
چشمداشت-توقع-انتظار

خیرات کردن-چیزی را

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

تخم شر-مردم آزار- شرور

 

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

اجل معلق-مرگ ناگهانی

حیوونی-نگا. حیوانکی

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

زیر تشکی-رشوه

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

 

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

چنگولک-سست و ضعیف
بجا-شایسته-در هنگام مناسب

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

بردن از رو- از رو بردن

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

 

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

خاطر داشتن-به یاد داشتن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

تیار کردن-آماده کردن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

 

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

 

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

 

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
چرک و خون-چرک آلوده به خون

مطلب دیگر :   شرکت هیروسان

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
انگشت کردن-انگشت رساندن

آب شیراز(شراب)

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

تک و دو-دوندگی-درماندگی

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
پوشک-کهنه ی بچه
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

 
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

ریشو-دارای ریش بلند

 

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

 

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

چهل منار-تخت جمشید

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

دست خوش !-آفرین
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

دیالله-زود باش دیگه !
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

پا-حریف

دستکاری-دست بردن در چیزی

جاکش-پا انداز-دلال محبت

چروکیدن-چین دار شدن

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

زبون-حقیر-توسری خور

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

اجباری-خدمت سربازی

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
جیش-ادرار در زبان کودکان

حاجی ارزانی-گران فروش

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

خرکار-پرکار

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
 

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

چشه ؟-او را چه شده ؟

دست کج-نامطمئن-دزد

 

خودخوری-حالت خودخور

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش
چلو-برنج آب کشیده

ته گرفتن-سوختن غذا

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

تنوری-پخته شده در تنور

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

حی و حاضر-آماده

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

انگشت‌شمار(کم، معدود)

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

 
خنگ خدا-نادان و کودن

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

حَب-قرص

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

 

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

 

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

برادر زاده-فرزند برادر

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

پای پس-عوض-تلافی

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

روی چشم-اطاعت می شود !

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

دست اول-نو و تازه

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

 

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

حلال واری-نگا. خلال وار

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

 
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

چینی بند-چینی بند زن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

خوابگوشی-سیلی-کشیده

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

 

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

دسته-ساعت دوازده

خلا-مستراح

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

درشت-حرف زشت-دشنام

 
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

امن و امان-بدون بیم و هراس

چوب خوردن-تنبیه شدن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

پیش کنار-بیضه-خایه

رج کردن-رج بستن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

 

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

چای کار-کشت کننده ی چای

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

تا-توانایی

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

 

حشل-خطر

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

 

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

تو دار-راز نگهدار

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

جاده کوبی-راه صاف کردن

ریق زدن-ریغ زدن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

زود رنج-نازک دل-حساس

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

پر مدعا- پر ادعا
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

زمخت-درشت-ناهنجار

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

 

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

راپرتچی-گزارش دهنده

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)
جا افتادن-سر جای خود آمدن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

چشم دریده-خیره-درآمده

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

بالینی-کلینیکی

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

پیش بها-بیعانه

راست روده شدن-اسهال گرفتن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

جهود ی-هودی-مقتصد

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

پخش-پراکنده

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

چروکیدن-چین دار شدن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

خلق الله-مردم

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

به جا آوردن-شناختن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

تند و تیز- تند تیز

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

راستکی-واقعی
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
آخرین تحویل-قیامت
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

تا-لنگه-همتا

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)