استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
ترکه-آدم باریک و بلند
چته ؟-تو را چه می شود ؟
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
درز را آب دادن-از راه به در شدن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
آبدست-ماهر-استاد
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
جا دار-وسیع-فراخ
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
خرده خرجی-خرج های اندک
دلِی دلِی-حاشا-انکار
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
پینه زده-وصله کرده
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
چوب بندی-داربست
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
دبنگ-احمق-کودن
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
بازداشتگاه-زندان موقت
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
آبِ سیاه-نیمه کوری
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
پای پس-عوض-تلافی
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
بی فک و فامیل-بی کس و کار
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
بپا-مواظب باش-متوجه باش
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
دود گرفتن-پُک زدن
پس رفتن-عقب رفتن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
خنکای صبح-سحرگاه
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
دول-آلت مردی به زبان کودکان
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
الفرار(گریز، بگریز !)
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
به سر دویدن- با سر رفتن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
تُف به دهن-حیرت زده
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
خاطر داشتن-به یاد داشتن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
تپق-گرفتگی زبان
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
جراندن-جر دادن-پاره کردن
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
خواهر خوانده-دوست صمیمی
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
بیرون رفتن-به توالت رفتن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
حمله ور شدن-یورش بردن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
بَرج-خرج های خارج از خانه
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
دولابچه-کمد کوچک
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
پیش کردن در-بستن در
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
زبان گز-چیز تند و تیز
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
اُتُل-شکم-اتوموبیل
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
حرص و جوش-عصبانیت
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
خاله بی بی-نوعی آش
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
انگشت کردن(انگشت رساندن)
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
پات-بی آبرو-بی تربیت
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
جا ماندن-فراموش شدن
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
اختر شمردن(شببیداری)
آینهی هفتجوش-خورشید
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
بادپا-تند رو-تیز تک
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
این دو کلهدار-خورشید و ماه
ز ِله-ستوه-عجز
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
دست دوم-کار کرده-مستعمل
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
رکاب دادن-راهی جایی شدن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
پینه کردن- پینه بستن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
راستکی-واقعی
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
دمپایی-کفش راحتی خانه
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
پر افاده-متکبر-مغرور
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
حاشیه دار-کناره دار
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
آتشِ بسته(طلا)
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
بنا-قرار
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
دو دل-مردد-بی تصمیم
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
خدا به رد-در پناه خدا
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
رفتگر-سپور-آشغالی
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
از دست دادن-گم کردن
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
خودآموز-بدون آموزگار
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
تمام کردن-مردن
تریاکی-معتاد به تریاک
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
چار طاق-به طور کامل
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
چته ؟-تو را چه می شود ؟
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
چاخان پاخان-دروغ
دست دوم-کار کرده-مستعمل
بند آمدن-متوقف شدن
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
دق دلی-دق دل
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
پزا-زود پخت شونده
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
چنگک شدن-چنگ شدن
خبر گرفتن-پرسیدن
دست فروشی-شغل دست فروش
باد گرفتن-مغرور شدن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
چپری آمدن-زود آمدن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
خر و پف-نگا. خرناس
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
زانویی-زانو
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
ته نشست-رسوب
خاور زمین-قاره ی آسیا
زهر چشم-نگاه خشم آلود
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
دله دزدی-عمل دله دزد
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
حاضر به یراق-حاضر و آماده
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
چله ی تابستان-گرمای سخت
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
تمام و کمال-کامل-به تمامی
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
خلاف-جرم
چسبیدن-لذت دادن
دراز کش-افتاده-خوابیده
چیز فهم-عاقل و فهمیده
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
ار زبان کسی(از قول کسی)
جرینگ-صدای سکه های پول
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
آیَم سایَم-گاهکاهی
تمام و کمال-کامل-به تمامی
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
دبه کردن-دبه در آوردن
چشم زهره-ترس
چلچل-خال خالی-ابلق
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
آب آتش مزاج(می سرخ)
آواز دادن-خواستن
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
الانه(همین حالا، هم اکنون)
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
چِل-خل و دیوانه
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
بَر و رو-قد و قامت-چهره
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
بارانداز-جای پیاده کردن بار
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
خال مَخال-خال خال
آبِ کبود-آسمان
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
جوغ-جوی آب
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
بوی نا-بوی ماندگی
خداحافظی کردن-به درود گفتن
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
دزد زده-سرقت شده
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
درشت-حرف زشت-دشنام
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
بفرما زدن-تعارف کردن
آفتاب به آفتاب-هر روز
چراغان شدن-جشن گرفتن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
دود-دخانیات-مواد مخدر
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
خود را بستن-پول دار شدن
انداختنی-جنس نامرغوب
حدمتکار-مستخدم
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
پخته-با تجربه-دنیا دیده
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
چین چینی-پر چین
زانویی-زانو
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
خاکه-خرده ی هر چیزی
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
از دست دادن-گم کردن
جز و ولز-نگا. جز و وز
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
چپ-لوچ-مخالف حکومت
بخت-شانس-اقبال-شوهر
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
دزدیده-دزدکی
دلمه شدن-بسته شدن
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
دست آموز-تربیت شده-آموخته
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
چشم کار کردن-دیدن
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
حبه کردن-دانه دانه کردن
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
خیس شدن-تر شدن
الانه-همین حالا-هم اکنون
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
الفرار-گریز-بگریز !
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
آبِ سیاه-نیمه کوری
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
کار شگفتانگیز کردن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
تند نویسی-سریع نویسی
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
اطفال باغ-گلهای تازه
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
جاده کوبی-راه صاف کردن
خرجی-پول لازم برای گذران روز