خانواده و کودکان، فیلم و ویدئو، پزشکی و سلامت، دکوراسیون
بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 281

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 281

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

حاضر و آماده-آماده

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

دبه-ظرف-کوزه

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

پیگرد-پی گیری-تعقیب

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

 

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

داد و هوار-داد و فریاد

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 

آمده-شوخی و لطیفه

داغان-از هم پاشیده-پریشان

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

پُر کار-فعال-با پشتکار

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

 

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

ته نشین-رسوب کرده

خبر-گزارش رویداد

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

آبدست-ماهر-استاد

چله ی تابستان-گرمای سخت

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

 

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
انسان بودن-شریف و درست بودن

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

 

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

اشک کوه-یاقوت-لعل

 

به جا آوردن-شناختن

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

زبون-حقیر-توسری خور

 
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

پا بَد-بد قدم

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

خواربار-ارزاق-خوراک

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

شعله‌ی آتش

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

دسته پل-الک دولک

اسب چوبین(تابوت)

پشم و پیله-ریش

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

ته آواز-صدای نسبتن خوب

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

 

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

استخوان‌دار-محکم-بااراده

آبِ خشک(آب بسته)

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

پینکی رفتن-چرت زدن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

دال به دال-پشت سر هم

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

بی تفاوت-بی اعتنا

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

 

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

بلند بالا-قد بلند

اُق زدن-بالا آوردن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

باریک اندام-لاغر و ظریف

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

دل و دماغ-دل و حوصله

رشوه گرفتن-رشوه خواری

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

چلاق شده-نوعی نفرین است

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

خلق الله-مردم

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

جز و ولز-نگا. جز و وز

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

 

باش !-نگاه کن-ببین

 
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
تر دست-ماهر-شعبده باز
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

جیره بندی-سهم بندی

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

پشتک-پرش از پشت

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

چرمی-از جنس چرم

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

خرج برداشتن-پول لازم داشتن
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

پَخ خوردن-تیزی چیزی

تیر در کردن-تیراندازی کردن

بارانداز-جای پیاده کردن بار

پا شدن-از جا برخاستن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

 

حرف-سخن-گفتار-کلام

درگاهی-آستانه

خرکار-پرکار

 
آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب
چک و چانه-کنایه از دهان

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

آب آتش زده-اشک

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

پخش-پراکنده

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
 

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

آب آتش زده(اشک)

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

(به زبان کودکان) زخم شدن

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

آب تاختن(پیشاب کردن)

خواربار-ارزاق-خوراک

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

پشت-نسل-فرزندان

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
جلز-نگا. جز
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

 

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

پشه کوره-پشه ی ریز

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

بالینی-کلینیکی

 

خبرنگاری-کار خبرنگار

خوش لباس-نگا. خوش پوش

دود-دخانیات-مواد مخدر

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
 

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

بد قدم-نامبارک-بد شگون

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

پروار-فربه-چاق

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

بلند بالا-قد بلند

بی رگ-بی غیرت-بی حس

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

 

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

خیکی-آدم چاق و فربه

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

بی فک و فامیل-بی کس و کار

دور از جناب ب-لانسبت
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

دقه-دقیقه

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
حلق آویز-به دار کشیده

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)
 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

حمله کردن-یورش بردن

حق-باج سبیل-رشوه

تار-از محلی راندن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

بابا بزرگ-پدر بزرگ

اُرُسی-کفش

پر افاده-متکبر-مغرور

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

جگرک-نگا. جغور بغور

اله و بله(چنین و چنان)

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

خمیره-سرشت-ذات

تِر زدن-خراب کردن کار

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

بنا کردن-شروع کردن

مطلب دیگر :   فروشگاه مواد شیمیایی اشیم

بند کردن-محکم کردن

زیر دُم سُست-زن منحرف

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

آفتاب به آفتاب-هر روز

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

برادر تنی-برادر حقیقی

پامال شدن-از بین رفتن

دلمه شدن-بسته شدن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
روغن زرد-روغن حیوانی

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

خبر-گزارش رویداد

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

 

چار دیواری-خانه

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

اشک کوه(یاقوت، لعل)

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

دزدیده-دزدکی

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

چلک بازی-بازی الک دولک

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

بید خورده-کهنه و فرسوده

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

تلخه-تریاک-سوخته

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

رو انداز-لحاف

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

دست کم-حداقل

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

خیرات کردن-چیزی را
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

زحمت کشیدن-کار کردن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

دو دستی-با هر دو دست

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

جوغ-جوی آب

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

بر وفق-مطابق-موافق

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

چنار امام زاده صالح-متلک بد

پینه-وصله-پوست سخت شده

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

این سفر-این بار

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)
آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
 

جاری-زن برادر شوهر

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

بنده منزل-خانه ی من

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

 

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

افسارگسیخته-سرکش

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

 

ز ِله-ستوه-عجز

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

آب شیراز(شراب)

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

دستکاری-دست بردن در چیزی

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

 

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

آدم ثانی-حضرت نوح

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

تُف به دهن-حیرت زده

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

 

از زبان افتادن(لال شدن)

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

پَس-ناجور-خراب

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
آب تاختن(پیشاب کردن)

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

آدم ثانی-حضرت نوح

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
چله-چاق-چرب و چیلی

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

حق شناسی-سپاس گزاری

تو در تو- تو به تو

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

خبر گرفتن-پرسیدن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

 

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

 

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

درز گرفته-کوتاه کرده

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

دبه-ظرف-کوزه

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

چیز-آلت تناسلی

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

آبِ خشک(آب بسته)

زیر دست-تابع-فرمان بردار

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

آکَل-آقای کربلایی

پایین دست-طرف پایین

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

 

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

خوره-جذام-آکله

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

حظ کردن-لذت بردن

آزگار(زمان دراز)

 

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

چاخان پاخان-دروغ

دزد زده-سرقت شده

زینه-پله

دست دوم-کار کرده-مستعمل

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

پینه-وصله-پوست سخت شده

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

د ِ-زود باش!

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

 

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

 

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

جگرک-نگا. جغور بغور

 
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

 

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

 
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

خودخوری-حالت خودخور

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

پر و پخش-پراکنده

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

جسته دوزی-نوعی دوختن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

بدک-نه چندان بد

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

بارانداز-جای پیاده کردن بار

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

 

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

آتشِ بسته-طلا

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

باد گرفتن-مغرور شدن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)